استارت آپ ها برای رشد تند یک شرکت طراحی شده اند. تازه راه اندازی بودن فی نفسه مایه نمی شود که یک استارت آپ داشته باشیم. تنها ویژگی های استارت آپ ها چیست چیز بنیادی رشد است هر چیزی که ما را به شرکتهای نوپا مرتبط کند از رشد تبعیت میکند.
اگر میخواهید چیزی را آغاز کنید مهم است که آن را فهم کنید. آغاز یک کار کامیاب درابتدا انقدر مشکل است که نمی تاب به موفقیت آن امیدوار بود.
شما باید بدانید که رشد چیزی است که شما پس متعلق به هستید. تازه خوب این است که اگر رشد کنید ، کل چیز به جای خویش قرار میگیرد. این به این معنی است که شما میتوانید از رشد، مشابه یک قطب ظاهر بهرهگیری کنید تا کم و بیش هر تصمیمی را که با آن روبرو هستید سپریدن دهید.
با یک تعریف ساده شروع میکنیم. هر شرکت تازه راه اندازی جزء استارت آپ ها نیست. سالانه میلیونها کمپانی در آمریکا پیش درآمد به پیشه میکنند و فقط دسته کوچکی متعلق به شرکتهای نوپا استارت آپ هستند. مشاغل خدماتی مشابه لوله کشی، آرایشگاه و رستوران را نمیتوان جز استارت آپ ها در نظر گرفت. یک آرایشگاه برای رشد تند طراحی نشده است. در حالی که یک موتور جستجو برای رشد تند طراحی شده است.
اگر کل شرکتها اساسا مشابه بودند، اما برخی از راه بخت یا تلاشهای بنیادگذار آنها به سرعت رشد میکردند، ما به یک کلمه جداگانه دربایستن نخواهیم داشت. در واقعیت استارت اپ ها حائز نوعی دی ان ای متفاوت از دیگر کسب و کارها هستند. گوگل فقط یک آرایشگاه نیست که بنیانگذاران آن فوقالعاده خوششانس و سخت کوش بودهاند. گوگل از پیش درآمد تفاوت داشت.
برای رشد سریع، باید چیزی بسازید که بتوانید به یک بازار کبیر بفروشید. این تفاوت بین گوگل و یک آرایشگاه است.
برای اینکه یک شرکت به راستی کبیر شود،
(الف) باید کاری کند یا چیزی بسازید که کسان زیادی بخواهند .
(ب) بتواند به همه این افراد رسیدگی کند و خدمات دهد.
آرایشگاه در بخش الف خوب عمل میکند. نزدیک همه به موهایشان بیچارگی دارند.
در تقسیم ب یک آرایشگاه به صورت فردی به مشتریان خدمت میکند. در ریشه-بن-بیخ جهت اینکه بتواند به همه مردم سرویس دهد باید به شمار بسیار زیادی امکانات و سرویس دهنده فراهم نماید. بعد می تواند یک سوداگری بزرگ شود ولی نه با رشد تند مگر آنکه به نحوی خلاقانه و ویژه عمل نماید.
نوشتن نرمافزار یک مسیر عالی برای حل بخش ب است، ولی اگر شما نرمافزاری تولید کنید که به زبان انگلیسی ، زبان انگلیسی یاد بدهید شما کار خاصی سپریدن نداده اید.
اغلب کسب و کارها به شدت درالف و ب محدود هستند. ولی شرکت هایی که از استارت آپ ها استفاده میکنند این مشکلات را ندارند.
به عقیده بهتراین است که شما یک استارت آپ را آغاز کنید تا یک کسب وکار معمولی. اگر میخواهید یک کمپانی را راهاندازی کنید، چرا آن را با بهترین پتانسیل شروع نمیکنید؟ دشوار این است که این یک بازار (نسبتا) کارآمد است لذا یافتن ایده نو و ویژه که بتواند از رقبا جلو بزند آسان نیست. اگر شما به عنوان یک آرایشگرشروع به پیشه کنید، فقط باید با ارایشگاه محلی دیگررقابت کنید. اگر یک موتور جستجو را راهاندازی کنید، باید با تمام گیتی رقابت کنید.
ایده
مهمترین چیزی که محدودیتهای یک کسب وکار معمولی متعلق به محافظت میکند چشم وهمچشمی نیست. دشواری، برپایی ایدههای جدید است.
اگر میخواهید یک استارت آپ را شروع کنید، احتمالا باید به چیزهای نسبتا جدید اندیشه کنید یک استارت آپ باید کاری سپریدن دهد که بتواند آن را به یک بازار بزرگ برساند و ایدههای آن به قدری ارزشمند باشند که تمام موارد از پیش در آن مشخص شده باشند.
یک استارت آپ به طور کلی باید بر روی موردی شغل کند که هر آدم دیگری آن را نادیده گرفته باشد.
موردی که در باره بنیانگذاران کامیاب متفاوت است این است که آنها میتوانند دشواری ها مختلفی را ببینند.در سنه 1975 تغییر تکنولوژی در شرف تبدیل شدن به آن بود. استیو و وازنیاک موسس های کمپانی اپل دانستن کردند به یک تکنولوژی جدیدی در گویه رایانه نیاز دارند آنها نه تنها یک کامپیوتر میخواستند بلکه میدانستند چطور آن رابسازند.
مشکلی که آنها برای خودشان حل کردند تبدیل به مسیر حلی شد که اپل برای میلیون ها تن در سالهای آینده ارایه کرد.
اما زمانی برای مردم عادی واضح شد که این یک بازار کبیر است،که اپل قبلا راه اندازی شده بود .
گوگل منشا مشابهی دارد. لری پیج و نابی برین میخواستند تارنما را جستجو کنند. اما برخلاف اکثر افرادی که کارآزموده فنی بودند، هر دو متوجه شدند که موتورهای جستجوی موجود چندان خوب نیستند وآنها متوجه شدند که چطور جستجوی تارنما را درمان بخشند .در چند سال بعد ، سخت آنها تبدیل به یک مشکل برای کل ملت شد، چرا که وب به اندازهای رشد کرد که شما مجبوربودید یک کارآزموده جستجوی چیزهای شگفت انگیزباشید تا متوجه شوید که الگوریتم های قدیمی به اندازه کافی خوب نیستند.
اما همانطور که پیش از این نیز در اپل رخ دیتا بود، وقتی همه متوجه شدن گوگل چقدر مهم است، که گوگل در سراسر دنیا جای خود را پیدا کرده بود.
استارت آپ یک وابستگی بین ایده ها و تکنولوژی هاست .
ارتباط سایر بین استارت آپ ها و تکنولوژی این است که استارت آپ ها میتوانند روشهای جدیدی برای انجام کارها برپایی کنند ، کارهای جدید برای روش های جدید، به مفهوم وسیع تر کلمه، فناوری جدید ایجاد می کنند. هنگامی که یک استارت آپ با هردو ایده در معرض تغییر تکنولوژیکی پیمان میگیرد، محصولی را میسازد که از تکنولوژی به معنای محدودتر (آنچه که سابقا فناوری بالا نامیده میشد) راحت تر است.
نرخ رشد
یک کمپانی چقدر تند رشد میکند تا به عنوان یک استارت آپ در عقیده گرفته شود؟
آغاز یک گذرگاه برای اولین بار، چیزی بیش از اعلام یک جاهطلبی نیست .شما پایبند به تاسیس یک کمپانی نیستید، بلکه شروع به رشد تند یک کمپانی کردهاید، و بدین ترتیب شما به پیگیری یکتا از ایدههای نادر هستید. اما در آغاز چیزی بیش از تعهد ندارید .
شروع یک استارت آپ مشابه یک بازیگر در این رابطه است. در ابتدای کاربازیگری، یک بازیگر، یک شخص عادی است که شغل هنرپیشگی میکند. کار زیاد اخذ باعث میشود که او به یک بازیگر موفق تبدیل شود.
بنابراین سوال اصلی این نیست که نرخ رشد یک کمپانی چقدر است، بلکه چیزی است که شرکتهای نوپا ترجیح میدهند آن را داشته باشند. رشد یک شروع موفق معمولا سه مرحله دارد:
1. در دوره اولیه رشد ناچیز یا بدون رشد است. استارت آپ سعی می کند الی متوجه شود چه کاری انجام می دهد.
2. در دوره دوم استارت آپ وضعیت برپایی راه حل چیزی را که مردم می خواهند را مشخص می کند وهمچنین شیوه رشد تند ان را به ملت نشانه میدهد.
3. درنهایت یک آغاز کامیاب به یک کمپانی کبیر تبدیل خواهد شد.
این سه مرحله با هم منحنی S را فرآوری میکنند. مرحلهای که رشد آن، راهاندازی را تعریف میکند، گام دوم صعود است و مرحله سوم طول و شیب آن را مشخص میکند که کمپانی چقدر بزرگ خواهد بود.
شیب یک کمپانی نرخ رشدآن شرکت است. اگر یک عدد هستی داشته باشد هر موسس باید همیشه بداند، این نرخ رشد کمپانی است. این سنجه سررسید شروع است. اگر این شماره را نمیدانید، شما حتی نمیدانید که آیا خوب عمل کردهاید یا خیر.
وقتی اولین بار بنیان گذاران را ملاقات کردم و از آنها سوال کردم نرخ رشد آنها چقدر است، برخی مواقع اوقات آنها به من میگویند که ما درطول یک ماه صد مشتری جدید میگیریم ولی انها نمی دانند که این یک نرخ رشد نیست. آنچه که اهمیت دارد تعداد مطلق مشتریان جدید نیست، بلکه نسبت مشتریان جدید به پروژههای موجود است. اگر شما درواقع هر ماه شمار ثابتی ازمشتریان جدید میگیرید، دچار سخت میشوید چون این به آن معنی است که نرخ رشد شما در حال کاهش است.
نرخ رشد خوب در بعضی از استارت اپ ها در درازا یک هفته 5 لغایت 7 درصد است . اگر بتوانید به 10درصد در هفته برسید به طوراستثنایی خوب عمل می کنید. اگر فقط یک درصد را مدیریت میکنید این پرتو آن است که هنوز متوجه نشده اید که چه پیشه میکنید
محصور کردن
ما معمولا آغاز به شغل می نماییم لغایت یک نرخ رشد را برگزیدن کنیم. که فکرمی کنیم می توانیم به آن برسیم و سپس هر هفته آن را آزمون می کنیم. واژه کلیدی اینجا "فقط" است. اگر تصمیم بگیرند درهفته فقط 7 درصد رشد کنند و این تعداد را به دست آورند، برای آن هفته کامیاب می شوند. هیچ چیز دیگری در این میان نیست که آنها باید به ان توجه کنند. اما اگر آنها این رشد درصدی خود را نبینند، آنها شکست خورده اند و باید به آن ها آگاهانیدن داده شود.
بهترین پیشه برای اندازه گیری نرخ رشد درآمد است.
تمرکز بر روی رسیدن به نرخ رشد، دشواری ها متعددی را کاهش میدهد. شما میتوانید از این نرخ رشد هدف برای برپایی کل تصمیمات خویش استفاده کنید؛ هر چیزی که شما را به رشدی که دربایستن دارید فی نفسه می رساند را نشان میدهد.
دقتی که ما به رشد هفتگی داریم به این معنا نیست که به بیش ازیک هفته پیش نمیتوانید نگاه کنید. زمانی که درد از دست دادن هدف خود را یک هفته تجربه کردید ( متوجه میشوید که این تنها چیزی بود که اهمیت داشت ، و شما در آن شکست خوردید وآن را از دست دادید )، به هر چیزی که میتواند شما را از چنین دردی در آینده معاف کند، شما علاقمند میشوید.
این به این معنی نیست که شما در باره آینده فکر نمی کنید، تنها در مورد آن بیش از کران لازم اندیشه نمی کنید.
یک شماره رشد که درهرهفته به عنوان پیمانه برای عمل کردن، در مقابل عمل نکردن میباشد خویش اثر دهنده میزان زیادی ازموفقیت است.
نکته جالب در باره بهینهسازی رشد این است که در واقع میتواند ایدههای استارت آپ را کشف کند. شما میتوانید از دربایستن به رشد به عنوان شکلی از فشاربرای تکامل استفاده کنید.
شما به طور کلی سعی خواهید کرد این محدودیت را در هرجایی به جای آنکه تحتتاثیر یک دیدگاه اولیه قرار بگیرید تعقیب کنید، صحیح به عنوان یک جهان ، بهتر است به دنبال راستی در هرجایی که میخواهد باشید.
وقتی ریچارد فاینمن گفت تخیل طبیعت اغلب از پنداشت انسان است، به این معنی است که اگر شما فقط به تعقیب درستی باشید، چیزهای بهتر را کشف می کنید. برای شروع، رشد یک محدودیت بسیار همانند حقیقت است. هر راه اندازی کامیابی آمیز کمینه تا حدی محصول پندار رشد است
ارزش
پیدا کردن چیزی که درطول چند هفته به طور همیشگی رشد میکند دشوار است، ولی اگر شما این پیشه را اتمام دهید، ممکن است چیزی به شیوه شگفت آوری با ارزش پیدا کنید.
جدول رشد نرخ هفتگی و رشد سالانه
شرکتی که ۱ ٪ در هفته رشد میکند X ۱.۷ در سنه رشد خواهد کرد ، در حالی که شرکتی که ۵ ٪ در هفته رشد میکند ،X ۱۲.۶رشد خواهد کرد. یک شرکت با درآمد ماهانه ۱۰۰۰ دلار و رشد ۱٪ در هفته در ۴ سال آینده تنها ماهی ۷۹۰۰ دلار درآمد ماهانه خواهد داشت یعنی کمتر از یک برنامه نویس خوب در سیلی ولی. اما یک استارت آپ با همین میزان درآمد ماهانه اما رشد ۵٪ هفتگی در ۴ سال آینده نزدیک ۲۵ میلیون دلار در ماه درآمد خواهد داشت. این است تفاوت استارت آپ ها با کسب و کارهای معمولی. ممکن است بپرسید که پس چگونه است که بسیاری از کسب و کارهای غیر استارت آپی هم زیاد کبیر و کامیاب شده و مالکینش پولدار می شوند؟ استجابت مشخص است آن ها با افزایش سرمایه و ارشد شدن بدان جایگاه می رسند نه صرفا با رشد سریع.
چیزی که برای شرکتهای استارت آپ نوپا رو به پیشرفت رخداد میافتد که حتی بنیانگذاران را شگفتزده میکند تغییرات حقیر در نرخ رشد است که نتایج متفاوتی را برپایی میکنند. به همین انگیزه است که شرکتهای استارت اپ نوپا میتوانند کارهایی را انجام دهند که شرکتهای معمولی نمی توانند .
معاملات
چرا سرمایه گذاران چنین شرکتهایی را اینقدر همنشین دارند ؟ چرا آنها اینقدر مشتاق هستند که درشرکتهای نوپا به جای کسب و کارهای پولساز ، سرمایهگذاری کنند؟
آزمایش کردن هرگونه سرمایه گذاری یعنی نسبت بازدهی به ریسک.
استارت آپ ها این تست را با کامیابی پشت راز می گذارند. چون اگر چه این کار به شدت ریسکی است اما در صورت کامیابی بازدهی آنها زیاد زیاد است. ولی این فقط دلیلی نیست که سرمایه گذاران علاقه مند به استارت آپ ها هستند. شدنی است در یک سوداگری با رشد کمتر، نسبت بازدهی به ریسک خوب باشد.
بنابراین چرا VC ها به کمپانی های با رشد بالا علاقه مندند؟ دلیل آن این است که آنها سرمایه خود را به طور طبیعی با عرضه سهام استارتاپ می توانند برگردانند.
راه دیگری برای به دست آوردن درآمد حاصل از سرمایه گذاری در قالب فایده سهام است. چرا یک صنعت VC موازی هستی ندارد که در ازای درصدی از فایده خود در شرکتهای معمولی سرمایهگذاری کند. از آنجایی که برای افرادی که کمپانی خصوصی را کنترل می کنند، مهار درآمدهای خویش به خویش بسیار آسان است، در حالی که این شغل به نظر می رسد که این کمپانی سود کمی را به دست می آورد. هر کسی که در شرکتهای خصوصی در ازای سود سهام سرمایهگذاری کرده باشد ، باید به کتابهای قانون آن شرکت توجه کند.
دلیل این که VC ها گرایش به سرمایه گذاری در استارت آپ ها را دارند، صرفا بازده نیستند، بلکه به این دلیل است که سرمایه گذاری های بسیار آسان قابل وارسی است. بنیانگذاران نمی توانند بدون غنی سازی سرمایه گذاران خویش را غنی سازی کنند.
تقریبا هر کمپانی به اندکی بودجه نیاز دارد لغایت شروع به کار کند. اما شرکتهای نوپا اغلب وقتی پول جمع میکنند که بتوانند سودآور باشند. ممکن است احمقانه به عقیده برسد که سهام یک شرکت سودآور را در سررسید کمتر از آنچه که فکر میکنید ارزشش را دارد بفروشد، اما این چیزی بیش از بیمه کردن سرمایه خویش نیست. اساسا این است که چگونه موفقترین شرکتهای نوپا کمکهای مالی را جمع آوری میکنند. آنها میتوانند با درآمد خویش کمپانی را کبیر کنند، اما پول اضافی و کمک ارایهشده توسط vcs به آنها اجازه میدهد که سریعتر رشد کنند.
افزایش پول به شما این امکان را میدهد که نرخ رشد خویش را گزینش کنید همیشه در فرمان پیشه استارت آپ ها پول برای رشد تندتر است. چون vc ها بیشتر به آنها بیچارگی دارند تا آنها به vc ها. یک کارخانه میتواند سود خویش را رشد دهد در صورتی که بخواهد. رشد کندتر شدنی است کمی خطرناک باشد. اما احتمالش هست که آنها را از بین نبرد. در حالی که vc ها باید در استارت آپ ها سرمایه گذاری کنند بخصوص در استارت آپ های موفق. در غیر اینصورت از شغل بی کار خواهند شد. با این حال به دلیل مقیاس کامیابی در کسبوکارراهاندازی، vcs هنوز هم میتواند از چنین سرمایهگذاریهایی پول بدست آورد.
تقریبا هر استارت آپ موفق، پیشنهادات خرید نیز گرفتن خواهد کرد. در باره استارت آپ های جدید چه چیزی باعث می شود کمپانی های دیگر بخواهند آنها را خریداری کنند؟
اساسا این همان چیزی است که هر کس دیگری را به یک استارت آپ موفق تبدیل میکند: یک کمپانی بسرعت رو به رشد، ارزشمند است.
اما صاحبان کسب و کار یک علت اضافی برای آغاز راه اندازی دارند. یک کمپانی به سرعت رو به پیشرفت صرفا با ارزش است، ولی خطرناک است. رشد کمپانی میتواند فقط به خود آن شرکت اندک شود. حتی اگر توسط خویش استارت آپ تهدید نشود ممکن است از فکر آنچه رقیب میتواند با آن سپریدن دهد پریشان شوند. و به این انگیزه که شرکتهای نوپا در این زمینه حائز ارزش مضاعف هستند و بیشتر اغلب از یک سرمایهگذار معمولی پول پرداخت میکنند.
بدانید
ترکیب بنیانگذاران، سرمایه گذاران و کارفرمایان، یک ایستم طبیعی را ساختن میدهد.
اگر میخواهید آغاز به پیشه کنید، رشد را درک کنید. رشد همه چیزرا دراین جهان محرک میکند. به همین دلیل است که شرکتهای نوپا معمولا بر روی فناوری پیشه میکنند . زیرا ایدههای شرکتهای کبیر و در حال رشد زیاد نادرهستند و بهترین گذرگاه برای یافتن راهحلهای جدید، کشف آنهایی است که اخیرا با تغییر سازگار شدهاند و فناوری بهترین منبع تغییر سریع است.
رشد شرکتهای کامیاب آنقدر با ارزش هستند که ارزش مورد انتظار بالاست اما ریسک آن نیز بالاست. به همین انگیزه است که vcs میخواهد در شرکتهای نوپا سرمایهگذاری کند: نه تنها به این دلیل که بازده بالا است، بلکه به این علت است که سود حاصل از سود سرمایه سادهتر از فرآوری فایده برآمده از سود سهام است.
رشد اثر میدهد که چرا کمپانی های نوپا حتی اگر لازم نباشد ، پول VC را میگیرند، به آنها دستور میدهد نرخ رشد خویش را انتخاب کنند. و رشد پرتو میدهد که چرا شرکتهای نوپا تقریبا دائم توصیه کسب میکنند. داشتن یک شرکت با رشد تند نه تنها ارزشمند بلکه خطرناک نیز هست.
این فقط این نیست که اگر میخواهید در یک پهنه موفق شوید، باید قوای محرک آن را فهم کنید. فهم رشد شروع یک شروع است. کاری که شما واقعا انجام میدهید وقتی شروع به آغاز شغل میکنید پایبند به حل سخت سختتر ازانجام کارهای عادی هستید.
شما متعهد به جستجوی یکی از ایدههای نادر هستید که رشد سریع را ایجاد میکند. چون این ایدهها بسیار ارزشمند هستند ، پیدا کردن احد از آنها دشوار است. راهاندازی ، تجسم یافتههای شما الی کنون است شروع یک آغاز زیاد همانند تصمیمگیری برای یک عالم پژوهشگر است: شما متعهد نیستید هیچ سخت خاصی را حل کنید؛ شما نمیدانید که کدام مشکلات قابلحل هستند؛ اما شما متعهد به کشف چیزی هستید که هیچکس پیش متعلق به نمیدانست. یکی از بنیانگذاران استارا آپ ها، به راستی دانشمندان پژوهنده اقتصادی هستند. بیشتر آنها چیزی را کشف نمیکنند که قابلتوجه باشد ، اما بعضی از آنها نسبیت را کشف میکنند.
درباره این سایت